یادنامه های من

این روز ها

امروز ثبت نام کنکور کردم. تا به الان این قدر خودمو نزدیک به کنکور ندیده بودم. یکم استرس گرفتم. امروز آقای راعی می گفت اولین فرم رسمی زندگیتون رو پر می کنید. همش یکمکی مونده تا کنکور. این روزا خیلی تحت فشارم هم روحی هم جسمی خستم. زندگیم روزمره شده واقعا دیگه تاریخ از دستم در رفته. تولد ریحانه و زهرا رو یادم رفته بود.  یه وقتایی برای این که به برنامه برسم یا شام نمی خورم یا تایم خوابمو کوتاه تر کردم.اما همش می ارزه به هدفی که دارم.  یه هفته ای هست که بچه های ردیفمون کلا مریضن توشون فقط منو بغل دستیم سالمیم. آنفولانزا گرفتن.  به شوخی بشون می گم ریاضیا رو چشم کردن.  پ. ن : اون قدر درگیرم که دیگه گوشیم...
21 بهمن 1398

امروز رو خیلی دوست داشتم.

از سه ماه پیش شروع شد یه جورایی با کلی دوزو کلک تاریخ تولد خانم میم رو پیدا کردیم. کلی برنامه چیدیم برای برنامه کلی کادوی خوشگل خریدیم و امروز جشن گرفتیم. بماند که مدرسه باز ایراد گرفت اما خوب بود همه چیش همه چیش قشنگ بود.  این کادوی خانم بود من خیلی خوشم اومد. باید بعد کنکور یه دست برای خونه بخریم اینم کیک رفیق پز عالی بود طعمش. اینم یه متن با همکاری بچه های کلاس نوشته شده.  عکسای امروز و تو پست بعد ویژه می ذارم.  ...
9 بهمن 1398
1