این روز ها
امروز ثبت نام کنکور کردم. تا به الان این قدر خودمو نزدیک به کنکور ندیده بودم. یکم استرس گرفتم. امروز آقای راعی می گفت اولین فرم رسمی زندگیتون رو پر می کنید. همش یکمکی مونده تا کنکور. این روزا خیلی تحت فشارم هم روحی هم جسمی خستم. زندگیم روزمره شده واقعا دیگه تاریخ از دستم در رفته. تولد ریحانه و زهرا رو یادم رفته بود. یه وقتایی برای این که به برنامه برسم یا شام نمی خورم یا تایم خوابمو کوتاه تر کردم.اما همش می ارزه به هدفی که دارم. یه هفته ای هست که بچه های ردیفمون کلا مریضن توشون فقط منو بغل دستیم سالمیم. آنفولانزا گرفتن. به شوخی بشون می گم ریاضیا رو چشم کردن. پ. ن : اون قدر درگیرم که دیگه گوشیم...